سفارش تبلیغ
صبا ویژن

Mahdi Movajed-Abtahi

Paradigm of Traditional Medicine

مقدمه

طب سنتی «حوزه ای از دانش بالینی با محوریت انسان و هنر به کارگیری آن» به شمار می آید زیرا شاخه ای از علوم کاربردی  (Practical Sciences)می باشد که بحث از مفاهیم بنیادین، اصول معرفت شناختی و تولید دانش در طب سنتی چنان است که جزو فلسفه های مضاف (فلسفه پزشکی) قرار می گیرد.

طب سنتی (چه از نظر تولید دانش پزشکی و چه از نظر طبابت) بخشی از فرهنگ و تاریخ ایرانیان و متمایز از پزشکی کنونی و یک نظام جامع طبی (Whole System) محسوب می شود. این که چرا و چگونه طب سنتی ایرانی چنین بوده، نیازمند تبیین بنیانهای فلسفی آن در حوزه هایی است که هم با دانش پزشکی (Medical Knowledge) و هم با حرفه طبابت (Medical Professionalism) یا عمل بالینی (Clinical Practice) در ارتباط می باشند.

رویکرد طب سنتی به این مفاهیم بنیادی، سیستمیک است: انسان را به عنوان یک کلّ (As a Whole) در نظر می گیرد که فراتر از مجموع اجزائش می باشد و سلامت او را دارای کلّیتی می داند و ترکیبی از چند بعد نیست. چنین کلّ نگری بر منطق استدلالی و تبیین های علمی طب سنتی از پدیده های بالینی نیز تأثیر گذاشته است زیرا کل نگری نشانه واقع نگری (Realism) است. پس، طب سنتی وقایع و پدیده های بالینی را با همین نظام فکری و بدون استفاده از نظریه ای خُرد یا الگو، توضیح و تبیین می نماید.

طب سنتی

ابن سینا می گوید: «طب دانشی است که با آن می توان بر کیفیات(Qualities) تن آدمی آگاهی یافت که هدف آن حفظ تندرستی هنگام سلامت و اعاده تندرستی به هنگام بیماری است». اگر این تعریف را تحلیل کنیم، در می یابیم:

1.     طب سنتی از نظر معرفت شناسی و جایگاه آن در تولید دانش، حوزه ای از دانش کاردبردی است که وابسته به موضوع متغیر الکیفیتیبه نام انسان می باشد.

2.     طب سنتی دو رسالت دارد که هر دو رسالت در سطح نظریه پردازی هستند:

1)    زیرا تندرستی حفظ کردنی است (از عملکردها و نقشهای بدن انسان می باشد).

2)    زیرا بیماری علت دارد و می توان تعریفی برای بیماری استخراج کرد: به هم خوردن تعادل یا هموستاز بدن.

3.     این تعریف یک تئوری اولیه درباره بیماری بدن انسان است و با نظریه تعادلی (هموستاز) نیز شباهت دارد (یک تئوری اولیه برای تبیین سلامت بدن انسان).

گستره بحث

مفاهیمی مانند انسان، حیات، سلامت، بیماری، و شفا (یا علاج یا درمان) (Human, Life, health, Disease, Cure (or Treatment)) مفاهیمی بنیادین در طب سنتی و پزشکی هستند که زیربنای معرفت، شناخت و دانش طب سنتی یا پزشکی کنونی را به وجود می آورند.

طرح موضوع

پرسشهای زیر جرئیات بیشتری از موضوع مورد بحث را ارائه می دهند:

1.     طب سنتی ایرانی مفهوم انسان، حیات/مرگ، سلامت/بیماری، و شفا/درمان را چگونه تعریف کرده است؟

2.     آیا از الگوهای نظری (Theoretical Models) (مانند الگوی زیست-پزشکی(Bio-Medical Model)، الگوی روان تنی(Psychological Model)) برای تبیین مفاهیم فوق استفاده می کرد؟

3.     طب سنتی برای شناخت و معرفت درباره مفاهیم بنیادین تابع کدام ساختار علمی یا نظام فکری (پارادایم)(Paradigm) بود؟

4.     طب سنتی ایرانی چگونه بر دانش پزشکی می افزود؟

5.     طبیبان سنتی چگونه نسبت به پدیده های بالینی معرفت و شناخت پیدا می کردند؟

6.     طب سنتی بیماریها را چگونه شناسایی و طبقه بندی(Classification) می کرد؟

7.     آیا طبقه بندی بیماریها بر اساس چه بود: نشانه(Sign)؟ یا نشانگان(Syndrome) یا بیماری (Disease)؟

پرسشهای یک تا سه به مبحث ماهیت شناسی(Ontology) و تحلیل مفاهیم بنیادین و پرسشهای چهار تا هفت به مبحث معرفت شناسی پزشکی(Medical epistemology) (تئوری دانش پزشکی یا چگونگی تولید دانش پزشکی) مربوط می شوند.

نظام فکری(Paradigm)

«پارادایم» یا «نظام فکری حوزه ای از علم» به معنای مقبولات دانشمندان رشته ای از علم و محدوده و چارچوبی است که در آن برای حل مسائل علمی استدلال می کنند، شامل بیشتر مفاهیم پایه، مرزهای تحقیق میان حوزه هر شاخه ای از علم، نظریه های پایه، روشهای تحقیق پذیرفته شده، و ارزشهایی است که دانشمندان به رعایت آنها تعهد نشان می دهند. این نظام فکری موجب معرفتی ضمنی برای جامعه علمی می شود که آموزش دادنی نیست اما در منابع علمی آن رشته مندرج است، محققان را به طور نامحسوس در مسیرهای قابل پیش بینی هدایت می کند، فعالیتهای علمی دانشمندان را محدود به چارچوب فکری خاص آن رشته می نماید، و فعالیت علمی متعارف (درون پارادایم) را برای دانشمندان جذاب می کند تا بر اساس قواعد پذیرفته شده پاسخ سؤالات خود را بیابند. به طور خلاصه، پارادایم «نظام تفکر در هر حوزه علمی یا زمینه های معرفت شناختی است».

بنابراین، پارادایم طب سنتی «جهان بینی پزشکی دوران گذشته» است: مجموعه ای از طبابت ها، دانستنیهای پزشکی و ارزشهای حرفه ای است که بر نحوه شناخت طبیبان سنتی از واقعیتهای بالینی، واکنش آنها به این معرفت، و چگونگی فهم مردم و بیماران از واقعیت بالینی تأثیر می گذارند.

تفاوت پارادایم طب سنتی و پزشکی کنونی:

مهمترین ویژگی هر نظام فکری سنجش ناپذیری آن است زیرا یک نظام فکری نمی تواند موضوع اندازه گیری نظام فکری دیگری باشد یا هیچکدام نمی توانند استاندارد مشترکی برای مقایسه داشته باشند. پیامد سنجش ناپذیری نظام فکری در پزشکی سبب شده فضایی برای رقابت نظام فکری طب سنتی فراهم شود یعنی نمی توان نظام فکری طب سنتی و نظام فکری پزشکی کنونی را به طور مستقل ارزیابی کرد:

مشاهدات نمی توانند به صورت خنثی بین فرضیه های رقیب ارجاع دهند و نمی توان تئوری طب سنتی را در مقابل تئوری پزشکی کنونی قرار داد یا آن دو را قضاوت کرد زیرا بدون اصلاحات بنیادین در مفاهیمی که آن دو نظام فکری با آنها مقایسه می شوند (چارچوبهای مفهومی)، مقایسه معنی داری بین آنها ممکن نیست و آنها نمی توانند همدیگر را رد کنند (البته نظامهای فکری رقیب به طور کامل در چارچوب مفهومی خود نیز قابل فهم نیستند). به طور مثال، مفاهیم «طبایع» و «اخلاط» و «مزاجها» که بنیاد علمی طب سنتی را می سازند، در پزشکی کنونی مفهوم نبوده و توجیه علمی ندارند زیرا طب سنتی و پزشکی امروزی پارادایم متفاوتی دارند.

به زبان ساده، مسائل علمی که درون نظام فکری طب سنتی فهمیده می شدند در نظام فکری پزشکی کنونی مبهم و فهم نشدنی می نمایند و طبیبان سنتی نمی توانند بنیانهای اساسی طبی سنتی را برای پزشکان یا اندیشمندانی خارج از جامعه علمی خود توضیح دهند.

پارادایم غالب:

به ارزشها یا نظامی از اندیشه ها و تفکرات یک جامعه اشاره دارد که به طور گسترده در دوره ای از زمان مراعات شده اند، و زمینه فرهنگی و تاریخی جوامع را شکل می دهند. مثلاً طب سنتی (چه از نظر تولید دانش پزشکی و چه از نظر طبابت) بخشی از فرهنگ و تاریخ ایرانیان است.

این نوشتار قبلاً در جزیره علم منتشر شده بود.

نوشته شده در  سه شنبه 94/4/9ساعت  1:2 عصر  توسط دکترسیدمهدی موحدابطحی 
  نظرات دیگران()

Dominant Paradigm of Medicine

Mahdi Movahed-Abtahi

پارادایم «الگوی تفکر در هر گونه مکتب علمی یا زمینه های معرفت شناسانه» است که در کتاب «انقلابهای علمی» نوشته تامس کوهن به خوبی بسط یافت و موجب گسترش فلسفه علم شد و هم اکنون چنین معنا دارد: «یک چارچوب فلسفی و تئوریک از یک مکتب علمی در تئوریها، قوانین، و تعمیم ها و تجارب شکل گرفته در آنهاست که از آنها حمایت می کند». اگر دقیقتر بنگریم، پارادایم به معنای همه مقبولات دانشمندان رشته ای از علم و محدوده و چارچوبی است که در آن برای حل مسائل علمی استدلال می کنند، شامل بیشتر مفاهیم پایه، مرزهای تحقیق میان حوزه هر شاخه ای از علم، نظریه های پایه، روشهای تحقیق پذیرفته شده و ارزشهایی می شود که دانشمندان به رعایت آنها تعهد نشان می دهند، موجب معرفتی ضمنی برای جامعه علمی می شود که آموزش دادنی نیست اما در منابع علمی آن رشته مندرج است، محققان را به طور نامحسوس در مسیرهای قابل پیش بینی هدایت می کند، فعالیتهای علمی دانشمندان را محدود به چارچوب فکری خاص آن رشته می کند، و فعالیت علمی متعارف (درون پارادایم) را برای دانشمندان جذاب می کند تا بر اساس قواعد پذیرفته شده پاسخ سؤالات پژوهشی را بیابند یا پازل مربوطه را تکمیل کنند. مخالفت فضای اندیشه و تفکر علمی زمان گالیله با نظرات وی مثال واضحی از غلبه نظام فکری بر تفکرات دانشمندان می باشد. بنابراین پارادایم معادل مفهوم «جهان بینی در علوم اجتماعی» است: مجموعه ای از تجارب، باورها و ارزشها که بر نحوه درک افراد از واقعیت، واکنش آنها به این ادراک، و چگونگی حرکت جامعه به سوی ساماندهی فهم از واقعیت تأثیر می گذارند.

«اینکه علوم پزشکی و سلامت نیز تحت تأثیر پارادایم هستند یا نه» و «آیا می توان مشخصات یک پارادایم علمی را نیز در علوم پزشکی رصد کرد» پرسشهایی هستند که مقاله حاضر به آنها پاسخ می دهد.

پارادایم غالب:

پارادایم غالب به جای آن که روشهای علمی عمومی تری را ارائه نماید، نگاهی اختصاصی و جزئی تر به واقعیت دارد و برنامه های قابل قبول برای تحقیقات غیراختصاصی را محدودتر می کند. همچنین به ارزشها یا نظامی از اندیشه ها و تفکرات جامعه متخصصان پزشکی تأکید می نماید که استاندارد بیشتری دارند، به طور گسترده در دوره ای از زمان مراعات شده اند، و زمینه فرهنگی و تاریخی جوامع را شکل می دهند. «تقلیل گرایی»، «پزشکی شدن پدیدهای غیرپزشکی»، «درمان محوری» و «تخصص گرایی» از مهمترین ویژگیهای پزشکی غالب هستند.

به طور مثال، رویکرد کلّ نگر به پزشکی؛ انسان و سلامت وی (به عنوان موضوع اصلی پزشکی) را به عنوان یک کلّ و نه مجموعه ای از دستگاهها نگاه می کند که بر پارادایم حاکم بر آن دانشمندان، پزشکان و عمل کنندگان آنها تأثیر می گذارد اما این کلیت در رویکرد زیست-پزشکی نادیده گرفته شده است. تلاشهایی نیز برای بازگشت به واقعیت این کلّ و انسانی تر کردن پزشکی (در مقابل رویکرد تقلیل گرایانه داروینی) انجام شده اند، مانند الگوهای التقاطی الگوی اِنگل (مانند الگوی زیستی‌-روانی- اجتماعی) که بازهم این کلیت را چندوجهی و نه یک کلّ می نگرد.

طب کل نگر، ویژگیهایی دارد: به جای ارائه سازوکاری زیست شناختی و تعمیم آن، یک تئوری کلیّ ارائه می کند که سعی می کند رابطه بین اجزا و یک کلّ را تبیین کند بدون این که روابط بین اجزاء را به سطح روابط بین شاخه های متفاوت دانش و آگاهی تقلیل داد دهد. بنابراین دستکاری معرفتی انجام نشده و بر ادراک و نه اندازه گیری تأکید می نماید. مثال: «درد» و «رضایتمندی» مفاهیمی ادراکی (کیفی) هستند اما پزشکی کنونی آنها را مفاهیمی سنجش پذیر فرض کرده و با ابزار کمّی (مانند پرسشنامه یا معیار ده واحدی) آنها را اندازه گرفته و می فهمد.

گاهی کلّ گرایی مفهوم سلامت را با جهان بینی پیوند می دهد. به طور مثال؛ رویکرد اسلام به مفهوم سلامت بر تعادل همه جنبه ها و شؤون مختلف وجودی انسان تکیه دارد و سلامت بشر را مرکبی برای طی مسیر تکاملیِ «سعادت انسان» می داند. این رویکرد در طب سنتی، بیشتر طبهای مکمل و طب اسلامی یافت می شود. در این گونه طبهای مکمل؛ موازنه قوای درونی انسان و جهان خارج باعث سلامت و عدم توازن آنها باعث بیماری می شود.

در حوزه سلامت، «پزشکی رایج» نماینده پارادایم غالب است و طبهای سنتی و مکمل و جایگزین (همانطور که از نامشان پیداست) مغلوب این پارادایم هستند. پزشکان نیز در استدلال بالینی خود متفاوت از استدلال طبیب سنتی هستند زیرا مسیر کسب دانش و معرفت در علم پزشکی و در طبهای کلّ نگر متفاوتند. طب سنتی و بیشتر طبهای مکمل مبتنی بر تئوری بیماری و شفا می باشند (به طور مثال تئوری عناصر و اخلاط و مزاجهای اربعه در طب سنتی) در حالی که پزشکی متداول در فهم بیماری و درمان مبتنی بر تئوری و نظریة مشخصی نمی باشد. روش شناسی پزشکی رایج بر تحقیقات سیطره دارد و شواهدی را مستند و پذیرفتنی می داند که مبتنی بر کارآزمایی بالینی دوسوکور باشند، مطالعات علّیتی مبتنی بر یک بیمار و مطالعاتی که مشاهده گر و مداخله کننده یکی باشند را نادیده گرفته و طب سنتی و طبهای مکمل را غیرعلمی و نامعتبر می پندارد. در حالی که درمان در طب کلّ نگر وقتی موفقیت آمیز شمرده می شود که یک مداخله پزشکی حداقل در یک نفر مؤثر باشد، اگر یک کارآزمایی بالینی مداخله ای را در بیماری خاصی مؤثر نداند، تبیین های مکمل و جایگزین بهتر از مسیرهای علّیتی مستقیم به کار می آیند، و با مشاهدات عمیق ارتباطات بین پدیده ها که عموماً علّیتی هستند (مانند خودآزمایی)، می توان کورسازی را انجام داد. این مثالها همگی نشانه تأثیر پدیده های علمی از نظام فکری خاصی هستند که در تحقیقات و آموزش رشته های علوم پزشکی سیطره دارد و پارادایم غالب نامیده می شود.

تفاوت پارادایمی:

مهمترین جنبه چنین نظامهای فکری، سنجش ناپذیری پاردایمهاست: یعنی یک پارادایم نمی تواند موضوع اندازه گیری پارادایمی دیگر باشد یا هیچکدام نمی توانند استاندارد مشترکی برای مقایسه داشته باشند. مرز واقعی مقایسه دو پارادایم را می توان در فقدان معیارهای مشترک اندازه گیری، فقدان مفاهیم قابل مقایسه، یا فقدان مفاهیم معقول دانست. همچنین نمی توان پارادایمهای رقیب را به طور مستقل ارزیابی کرد: زیرا مشاهدات نمی توانند به صورت خنثی بین فرضیه های رقیب ارجاع دهند و نمی توان تئوری یک پارادایم را در مقابل تئوری پارادایم دیگری قرار داد یا آن دو را قضاوت کرد زیرا بدون اصلاحات بنیادین در مفاهیمی که آن دو پارادایم با آنها مقایسه می شوند (چارچوبهای مفهومی)، مقایسه معنی داری بین آنها ممکن نیست و آنها نمی توانند همدیگر را رد کنند. در نتیجه، مسائل علمی که درون یک پارادایم فهمیده می شوند در پارادایم دیگری مبهم و غیر قابل تحقیق می نمایند و دانشمندان نمی توانند بنیانهای اساسی حوزه علمی خود را برای غیر از جامعه علمی خود توضیح دهند. به دلیل ناتوانی یک نظام فکری بر رد نظام فکری دیگر، نمی توان پارادایمهای رقیب را به راحتی کنار گذاشت.

به طور مثال، نظام فکری طب سنتی و طب اسلامی متفاوت از نظام فکری پزشکی رایج است: مفاهیم طبایع و اخلاط و مزاجهای اربعه قابل فهم در پزشکی کنونی نبوده و از نظر علوم پزشکی توجیه علمی نیز پیدا نمی کنند. البته فراهم شدن فضایی برای مکاتب طبی با رویکرد کل نگر (مانند طب مکمل و جایگزین)؛ پیامد جنبه سنجش ناپذیری پارادایم و موجب کمرنگ شدن مزیت پزشکی حاکم و رقابت با آن است.

مثال دیگر؛ تفاوت نظام فکری مراقبت پرستاری و طبابت پزشکی است: پرستاری مراقبتی کلّ نگر است که سلامت وجود انسانی را (یک کلِّ غیر قابل انفکاک) وابسته به فراهم شدن تعادل در روابط بین اجزاء این کلّ می داند و در مراقبت به تمامی جنبه های سلامتی و انسانی وی توجه می کند. اما پزشکی رایج با نادیده گرفتن این این کلیت، تلاش می کند سلامت را با محوریت تخصصهای مجزای پزشکی اداره نماید. به دلیل هدف مشترک پرستاری و پزشکی، نقشی که دانش پرستاری برای پرستار تعریف می کند تابع مسئولیت حرفه ای پزشکان و متاثر از ضوابط حرفه ای حاکم بر پزشکی (و نه پرستاری یا مامایی) است (پارادایم مغلوب).

جریان پارادایم:

دوره‌ای برای علوم پزشکی وجود دارد که طیِ آن پارادایم حفظ می‌شود و در ظاهر با فرآیندهای منطقی تداوم می یابد. اما پذیرفتن یا نپذیرفتن آن فرآیندی اجتماعی است (توافق جامعه متخصصان و پزشکان به دلایلِ روانی) تا منطقی، زیرا گرچه فهمی علمی از مشاهدات بالینی و تحقیقات حاصل می شود، اما پذیرفتن عبارات علمی وابسته به پس زمینه تئوریک مربوطه یا پارادایم آن مشاهدات است. پارادایم بر نهادهای آموزشی نیز اثر کرده و موجب تغییر درک آموزش گیرندگان از واقعیت می شود. بزرگترین مانع در برابر جریان یک پارادایم؛ ناتوانی یا امتناع از دیدن الگوهای جدیدی از تفکر است.

عوامل تسهیل کننده پارادایم غالب پزشکی:

عواملی هستند که پذیرفته شدن مجموعه ای سازمان یافته از تفکرات چنین نظام فکری را تسهیل می کنند:

1) مجلات و سردبیران که درباره نظامهای تفکر و اندیشه می نویسند: هم اطلاعات ضروری برای یک پارادایم را منتشر می کنند و هم به آن مشروعیت و مقبولیت می دهند. به طور مثال ارزیابی سالیانه مراکز تحقیقاتی توسط معیارهایی انجام می شود که مراکز تخصصی پزشکی بیشترین بهره و امتیاز را بدست می آورند اما مراکز تحقیقات میان رشته ای یا با رویکرد جامع امتیاز چندانی نمی گیرند.

2) گروههای مردمیِ عادی و غیرتخصصی یا گروههایی با ملاحظات شخصی غیرتخصصی که باورهای مرکزی پارادایم را به سادگی می پذیرند.

3) همایشهایی هدایت شده که به بحث درباره اندیشه های مرکزی پارادایم اختصاص یافته اند. بیشترین بودجه صرف همایشهای تخصصی پزشکی می شود.

4) اساتید و معلمانی که اندیشه های پارادایم را به دانشجو و دانش آموز آموزش می دهند. بدیهی است آنان رویکرد تقلیل گرایانه داشته باشند و مسائل سلامت را با زبان علمی پزشکی معرفی نمایند.

5) سازمانهایی حرفه ای که به پارادایم مشروعیت و مقبولیت می دهند. شرط هیأت علمی شدن در حوزه علوم پزشکی داشتن یکی از تخصصهاست.

6) منابع مالی که تحقیقات بیشتری را در آن پارادایم تشویق می کنند. تصادفات عامل اصلی مرگ و میر در ایران است اما آیا شما شنیده اید درباره تصادفات تحقیق شود؟ یا نتایج مطالعه ای از آمار تصادفات کاسته باشند؟

7) صاحب نظرانی که پارادایم را ایجاد کرده و می فهمانند. بیشتر تصمیم گیران کلان حوزه سلامت در ایران متخصصان پزشکی هستند حتی برخی مشاور عالی سیاستمداران نیز شده اند!

8) نهادهای دولتی که به آن پارادایم اعتبار می دهند. طرح تحول سلامت ایرانیان با محوریت «درمان» توسط «متخصصان پزشکی» است و مراقبتهای پیشگیرانه و حفظ سلامتی سهم کمتری دارند. با توجه به رشد فزاینده سرطانها در ایران، پوشش بیمه ای شیمی درمانی افزوده شده و مراکز پرتودرمانی و شیمی درمانی گسترش می یابند اما شناسایی و پیشگیری عوامل خطر سرطان و غربالگری افراد در معرض خطر حمایت چندانی نمی شود.

شیفت پارادایمی

نقدها و ایرادات علمی به روش شناسی و مبانی تحقیقات و طبابت پزشکی موجب می شود متخصصان پزشکی با نگرشی همگرا و ضمن حفظ باورهای رایج، موارد بیرون از دایره تبیین را با تغییراتی جزیی پوشش دهند تا پیش‌بینی‌های نظام فکری خود را به صورت کمّی و کیفی بهبود دهند (شیفت پارادایمی). به طور مثال، آنها در مواجهه با یک مورد مُبطل، می کشوند گزاره‌هایی حاشیه‌ای به نظریه مربوطه بیافزایند تا معضل برطرف گردد. اگر هم موفق نشوند اظهار امیدواری می نمایند تا روزی راهِ‌حلی پیدا شود. البته این تغییرات الزاماً پایدار نمانده و بالغ نمی شوند و فعالیت علمی به صورتی ادامه می یابد که پارادایم غالب تا حدودی محدود شود اما ابطال نگردد مانند چیدن پازل که وقتی بخشی از آن به طور رضایت‌بخشی چیده‌ شود، کسی حاضر نمی شود به خاطر جور نشدن یک قطعه، همه پازل نیمه‌کاره را خراب کند و تلاش می شود تا این باور حفظ شود: تا این‌جا درست چیده‌ام.

بحران پارادایمی:

بعید است روزی برسد که پارادایم غالب پزشکی در تبیین مواردی جدی از پدیده ها درمانده شود یا موارد تبیین نشده چنان زیاد گردند که تحمل وضع موجود دشوار ‌شده و پزشکان و دانشمندان شروع به تفسیرها و تیینهای مختلف و جدید کرده و حتی از پارادایم رایج ناراضی شوند. اگر تبیینهای جدید موفقیت آمیز باشند ممکن است جهان بینی علوم پزشکی را تغییر دهند، علم نرمال مانند اندیشیدن در درون جعبه، و پارادایم مانند جعبه ای است که اندیشه را در بر دارد اما اندیشیدن به بیرونِ جعبه بلوغی علمی است.

نتیجه گیری:

پارادایم غالب پزشکی موجب انحراف از واقعیات، افزایش هزینه ها و بازماندن از اهداف متعالی حوزه سلامت گشته اگرچه پیشرفتهایی زیادی را نیز در تحقیقات و درمان به دنبال داشته است.

 این نوشتار قبلاً در جزیره علم منتشر شده است.


Paradigm

Word View

 


نوشته شده در  سه شنبه 94/4/9ساعت  12:56 عصر  توسط دکترسیدمهدی موحدابطحی 
  نظرات دیگران()

  «سلامت» با عینک «پزشکی»!

Health Through Medical Glasses

Mahdi Movahed-Abtahi

سلامت[1] بنابر تعریف «احساس رفاه جسمی-روحی-روانی-اجتماعی-معنوی و نه فقط نداشتن بیماری»[2] است کلیتی که باید در چند بُعد یا چند سطح تحلیل شود و رویکرد یک جانبه و نادیده گرفتن دیگر ابعاد منجر به انحراف معرفتی و شناختی می شود که اصلاح آن را ناممکن می نماید. تقلیل[3] هویت کلی انسان به یک یا چند بُعد و تأکید بر جسمانیت انسان و سلامت وی (نگاه زیست پزشکی[4]) منجر به سیطره نگاهی خاص بر واقعیت سلامتی می شود که شناخت و معرفتی غیرواقعی را ترویج می کند. این سیطره از محدوده پزشکی فراتر رفته و ساحتهای دیگر سلامت را نیز مبتلا می سازد.

فرآیندی که طبابتها[5] و تعاریف پزشکی را درباره آن رفتارها، پدیده های روانشناختی و تجارب حسی به کار می گیرد (که قبلاً هدف درمان طبی نبوده اند) «پزشکی شدن جامعه و سلامت»[6] نامیده می شود که منجر به تحمیل قواعد و حقوق و مقررات پزشکی و سیطره پزشکان در تصمیم گرفتن درباره آنها می شود. این فرآیند در گذشته «امپریالیسم پزشکی»، «کنترل پزشکی انحرافات اجتماعی»، و «کنترل پزشکی تغییرات اجتماعی» نامیده می شد.

سیطره پزشکی بر مسائل غیرپزشکی یک شبه اتفاق نمی افتد:  

1) «مفاهیم و مسائل حوزه سلامت» «تعریف و تحلیل پزشکی» پیدا می کنند و با ادبیات و لغات و متون پزشکی فهمیده می شوند (تحول مفهومی) [7].

 2) «نهادهای پزشکی»[8] طبق مقررات و ضوابط و ارزشهای خود برای این فهم های جدید «تصمیم می گیرند».

 3) «ترس به خطر افتادن سلامتی» و «تقاضای رویکرد پزشکی» در مردم «القا می شود»[9].

 4) «پزشکان»[10] برای تأمین و پاسخ به این تقاضاها «راهکارهای خود را تجویز می کنند»[11].

گرچه علائم پزشکی شدن در جوامع مختلف می تواند متفاوت باشد اما نشانه های زیر مهمترند: رشد و سیطره «نهادهای پزشکی»، پذیرش «عموم جامعه»، پزشکی شدن «وقایع زندگی» و «انحرافهای اجتماعی»، مشروعیت بخشی به «معرفتها و شناختهای القائی».

مثالهای زیر مصادیق آن می باشند:

1) اعتیاد[12] معضلی پیچیده و درهم تنیده است که حول وابستگی جسمی به مواد مخدر[13]شکل می گیرد اما پزشکان آن را بیماری قابل درمان با دارو معرفی می کنند.

2) قاعدگی[14] که در جمعیتهای مختلف با مشکلات جسمی و روانی مختلفی همراه است بعنوان یک ناخوشی پزشکی مطرح و با دارو درمان می شود.

 3) زایمان[15] فرآیندی طبیعی از تولد نسل جدید آدمی بوده اما بعنوان فرآیندی مشکل آفرین، نیازمند تخصص خاص و مکان خاص، و نیازمند به مجوز خاص از نهادهای خاص تبلیغ می شود.

 4) یائسگی[16] فرآیندی سالمندی است اما بعنوان مشکلی طبی معرفی شده که با داروهایی می تواند پیامدهایش برطرف شود.

 5) بارداری و زایمان و سپس پدر و مادر شدن امری طبیعی است اما اکنون بارداری، نوع زایمان و این که چه کسی پدر یا مادر باشد با اجازه مراکز ناباروری[17] (تحت سیطره پزشکان) است.

 6) زنا[18] و انحراف رفتاری در هر فرهنگی ضدارزش است، در منابع پزشکی بعنوان روابط نامشروع[19]، روابط جنسی کنترل نشده[20]، و رفتارهای پرخطر[21] بیان می شود تا ارزش منفی آنها را کم نماید.

 7) ادعا می شود آزمایش ژنتیک و الگوی کروموزومی تعیین می کند چه زوجینی حق بارداری و داشتن فرزند دارند، چه کسانی نمی توانند گواهی رانندگی بگیرند، چه کسانی رفتارهای پرخطر یا ضداجتماعی یا خشن خواهند داشت و چه کسانی اختلال روانپزشکی (اسکیزوفرنیا[22]، جنون[23]، دو قطبی[24]، بیش فعالی[25]. . ) پیدا می کنند.

 8) جراحان با جراحی بینی و صورت بر زیبایی زنان و دختران می افزایند.

پزشکی شدن سلامت و جامعه» پیامدهای نامطلوبی دارد که اصلاح آنها از حیطه «پزشکان» خارج است: منفعل شدن انسان، افزایش تقاضای القایی، عدم توسعه هویت، کنارگذاشتن ارزشهای فرهنگی و دینی، افزایش هزینه های سلامت، سرگردانی مردم، گروههای در معرض خطر[26] و بیماران بین تخصصهای پزشکی، عرضه/تقاضای سلامتی بعنوان «کالای اقتصادی»[27] و پزشک بعنوان «فروشنده»[28] و بیمار بعنوان «خریدار»[29]، افزایش خطرپذیری جامعه، و . .

این نوشتار قبلاً در جزیره علم منتشر شده بود.

[1] Health

[2] WHO`s Definition

[3] Reductionism

[4] Biomedical Approach

[5] Medical Practices

[6] Medicalization

[7] Conceptual Reformism

[8] Medical Institutions

[9]  Induced Demand 

[10] Physicians

[11] Physician Prescription

[12] Addiction

[13] Opium

[14] Menstrual Cycle

[15] Childbirth or Delivery or Partum

[16] Menopause

[17] Infertility Centers

[18] Adultery

[19] Illicit Behaviors  

[20] Un-Controlled Sexual Behaviors  

[21]  High Risk Behaviors

[22] Schizophrenia

[23] Mania

[24] Bipolar

[25] Attention-Deficit Hyperactivity Disorder

[26] High Risk Groups

[27] Commercial Commodity

[28] Seller

[29] Customer



نوشته شده در  سه شنبه 94/4/9ساعت  12:54 عصر  توسط دکترسیدمهدی موحدابطحی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
رتبه بندی مستندات در پزشکی
آزمون 17
WHO IS A PHYSICIAN?
آزمون 16
آزمون 15
آزمون 14
[عناوین آرشیوشده]